در باره سازمان مجاهدين 2


.... بنيانگذاران سازمان به‌جاي تسليم شدن به‌جو  شكست و ضربه، به بررسي مبارزات مردم ايران از انقلاب مشروطه تا قيامِ خونينِ 15 خرداد 1342 پرداخته و با تحليلي درست از حركت گذشته به 6 نتيجة مهم رسيدند 
،  محمد آقا نشست مبارزاتِ مردم ايران رو خوبِ خوب مطالعه كرد و بعد گفت: آقا مردم تو صحنه هستن. مردم ميان. مشكل تو مردم نيست. مشكل تو نبود رهبران شايسته س. والله بالله تقصير مردم نيست. تقصير رهبرانيه كه جاي جاش, وقتي كه بايد وايسن و با هر فداكاري شده،  مبارزه را ادامه بدن، جا مي زنن و تسليم ميشن يا خودشونو كنار مي كشن 
بايد ديد رو چه حسابي اين حرف رو زد وبا چه استدلالي ؟
روي اين حساب ! از يكطرف وضعيت رهبران سازشكار را از نزديك لمس مي كردند، از طرف ديگر پيروزي كشورهاي ديگر را مي بينند كه رهبراني مثلِ لنين, مائو و هوشي مين هم بودن كه با وجود  قدرت نظامي دشمناشون, استقلال و آزادي كشور و مرهبري شايسته وجود نداشت. اين اولين نتيجة بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق ايران از جمعبندي مبارزات گذشته بود. ردم خودشون رو به دست آوردن
حالا بريم سراغِ دومين نتيجه اي كه بنيانگذاران از جمعبندي مبارزات گذشته گرفتن
پيچيده شدن  مستمر شرايط  مبارزه و ساده انديشي رهبران جنبش.
 براي مثال  در سال 1341, شاه اعلام كرد كه قصد داره تغييراتي رو در ايران انجام بده. اون اسم اين تغييرات رو انقلاب سفيد گذاشت و در اين رابطه اقداماتي رو هم انجام داد. تقسيم مقداري از زمينهاي مالكان بزرگ در بين كشاورزان, سهيم كردن كارگران در بخشي از سود كارخونه ها  دادن آزادي بيشتر به زنان و حق شركت اونها در انتخابات از جمله مهمترين بندهاي انقلاب سفيد شاه بودن. هدف شاه از اين كارها اين بود كه نفوذ و محبوبيت انقلابيون رو در بين دهقانان و كارگران و زنان ضعيف كنه و شعارهاشون رو ازشون بگيره
مي بيني؟! ديكتاتور پيچيده شده. خوب اگه ساده باشي فريب ميخوري ديگه كما اينكه رهبران سياسي اون زمان در برابر اين ژست شاه فريب خوردن و نتونستن كاري بكنن. بعضي از روشنفكرها هم خام شدن و گفتن خوب ما هم همين رو ميخواستيم ديگه. اين تغييرات واقعي ان! رك بگم  عدة ديگه اي از مخالفان هم وا رفتن. يعني احساس كردن خلع سلاح شدن. 
حداقل كاري كه اين افراد مي تونستن بكنن اين بود كه شاه رو رسوا كنن. بگن بابا رژيم شاهنشاهي يك ديكتاتوري پوسيده‌س و اين كارها رو براي مردم نمي كنه. اين كارها رو براي راضي كردن و وابسته كردن ايران به آمريكا مي كنه تا از ديكتاتوريش حمايت كنن و بتونه خودش را حفظ كنه
بدتراز اين عده، خميني بود كه بجاي اين كه عليه شاه كاري بكنه، بنفع او و دربار اقدام كرد! يعني با دادن حق راي به زنان كه يك اقدام مترقي و مثبت بود، مخالفت كرد؛ و آن را عليه اسلام ناميد. او به اين وسيله به شاه اين امكان را داد كه به مخالفين خود برچسب مرتجع بزند و بگه كه اينها مخالف ترقي هستند و من مي‌خواهم واقعا زنان را آزاد كنم
شاملو همون موقع يه شعرِ قشنگ گفت. 
داستان جالبي داره. نصف شب يكي اومده يه خورشيد قلابي علم كرده ميخواد مردمو گول بزنه و بگه روزه. شاعر با درد به صحنه مياد و ميگه: 
اينک  چراغ معجزه مردم!
تشخيص نيم شب را از فجر
در چشم های کوردلی تان
سوئی به جای اگر مانده ست آنقدر،
تا ازکيسه تان نرفته
 تماشا کنيد خوب
در آسمان شب
پرواز آفتاب را!
يه عده مثل همين به اصطلاح رهبران كه در مقابل اين مانورهاي شاه دست بالا كرده بودن، يه عده هم كه گول شاه رو خورده بودن. ميگن آقا خورشيدو داريم مي بينيم. خورشيد همينه. تغييرات واقعي همينه، و ديگه فضاي نا اميدي و يأس حاكم شده بود. شاعر دوباره جوش مياره. 
ای ياوه 
ياوه
ياوه،
خلائق!
مستيد و منگ؟
يا به تظاهر
تزوير می کنيد؟
از شب هنوز مانده دو دانگی
ور تائبيد و پاک و مسلمان،
نماز را
از چاوشان نيامده بانگی
خلاصه اونهايي كه اهل مبارزه نبودن و وا داده بودن به جاي اينكه ضعفِ خودشون رو بگن شروع كردن به لغزخوني براي شاعر يا اون وجدان آگاه. 
خورشيد را گذاشته،
می خواهد
با اتکا به ساعت شماطه دار خويش
بيچاره خلق را متقاعد کند
که شب
از نيمه نيز بر نگذشته ست
توفان خنده ها...
ته داستان شاعر آرزوش براي آزادي پايدار و واقعي  رو تو چند بيت زيبا خلاصه مي كنه و ميگه: 
ای کاش می توانستم
- يک لحظه می توانستم ای کاش 
بر شانه های خود بنشانم
اين خلق بی شمار را
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خويش ببينند که خورشيدشان کجاست
و باورم کنند.
ای کاش
می توانستم!
خلاصه اينكه نبايد تو ميز دشمن بازي كرد. نبايد فريب  مانورها و نمايشهاش رو خورد. نبايد دربرابر پيچيدگي دشمن ساده بود! بنيانگذاران سازمان اين حقيقت رو با پوست و گوشتشون لمس كردن. 
با بحث روشنفكري و حرفهاي بادبادكي نميشه كار جدي كرد. به محض اينكه خودت رو جدي بگيري  و احساس مسئوليت بكني اون وقت مي بيني كه براي پيشبرد كار نيازمند داشتن يه تشكيلاتي. بابا يه شركت توليدي هم براي رسيدن به راندمانش نيازمند ساختار  تشكيلاتيه ديگه چه برسه به يه سازماني كه هدفش مبارزه با دستگاه عريض و طويل ديكتاتوره.  توي جنبشهاي گذشته در ايران تشكيلات درست و اصولي وجود نداشت و بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق ايران به اين نتيجه رسيدن كه براي مبارزه با ديكتاتوري شاه و دربار نيازمند يه تشكيلات مخفي و قوي هستن. 

0 comments:

Post a Comment