در باره سازمان مجاهدين 1


همونطور كه براي شناخت هر چيزي پرس و جو و تحقيق مي كنيم، براي شناخت يك
سازمان هم بايد كم و بيش همين مسير رو طي كنيم. بايد بريم به گذشته. بايد ببينيم اين سازمان اصلا براي چي و چطور متولد شد؟ بايد فرازهاي تاريخچه اون رو مرور كنيم و در سرِ بزنگاههاي مختلف به قضاوت بشينيم. بدون طي كردن چنين مسيري شناختمون هميشه ناقص و گنگه.
ميخوام از قطره شروع كنيم. از اون نقطه آغاز.
از قطره تا دريا راهِ درازي طي شده. اگه حتي به اندازه يه دريا هم سؤال داشته باشيم تو اين مسير پاسخشون رو پيدا مي كنيم. از درياي امروز بايد فاصله بگيريم و برگرديم به قطره ديروز. 
خب تو يه جوون ايراني در اوايلِ دهه نودي و تصور كن من يه جوون ايراني در اوايلِ دهه چهلم! ... يعني حدود نيم قرن بينِ ما فاصله س. تو اون زماني كه تو هستي طوفاني در خاورميانه بپا شده و چشم اندازِ آزادي روشنِ روشنه. اما اينجايي كه من هستم. هيچي روشن نيست. هرچه هست تاريكيه. همه راهها بن بستن! ميخوايم برات بن بست رو تصوير كنم. 
ايران سالهاي اول دهه چهله. خشم و نفرت مردم ايران نسبت به رژيم ديكتاتوري وابسته شاه روز به روز در حال افزايشه اما اختناق و سركوب پليسي مانع از فوران خشم مردم و شكل گيري حركتهاي اعتراضيه. شاه به سمت آمريكا چرخيده و با اجراي اصلاحات مورد نظر آمريكا در سال41, موقعيتِ خودش رو براي يك دوران تثبيت كرده. قيام مردم در سرفصلِ 15 خرداد 42 سركوب شده و جريانهاي رفرميستي و اصلاح‌طلب از دور خارج شدن و كاري از دستشون ساخته نيست. اينجا گورستان رفرميسمه. 
سازمان دانشجويان جبهه ملي, 14 شهريور اعلام كرد كه ميخواد پونزدهم تو ميدون بهارستان ميتينگ بذاره. 15 شهريورِ 42. اما جناب اللهيارِ صالح, رئيس جبهه ملي كه تازه از زندان آزاد شده بود، ميتينگو منتفي مي كنه. اينم نامه ش خطاب به دانشجوها. 
”چون فرماندارِ نظامي با انجام ميتينگ موافقت نكرده و سياست جبهه, مخالف با اقدامات خلاف قانون است, لذا مقتضي است برنامه ميتينگ لغو شود.” 
بله! مقتضي است لغو شود. به همين راحتي!! جبهه ملي در بهار 1343 منحل شد. سرانِ نهضت آزادي هم كه در بهمنِ 41 دستگير شده بودن در 3 مهرِ 42 محاكمه شدن و هر كدوم به چند سال حبس محكوم شده بودن و دانشجوها كه مي خواستن به نفع اونها اعلاميه بدن و اعتراض كنن را مانع شدن كه مبادا حبس اونها زياد بشه! مي گفتن بايد سياست صبر و انتظار در پيش بگيريم؛ بن‌بست و  گورستان رفرميسم يعني همين. 
پدر طالقاني هم كه از مخالفان برجسته رژيم شاه بود محاكمه و به 10 سال زندان محكوم شد. آخرين دسته اعضاي نهضت آزادي هم در اوايلِ سال 44 محاكمه شدن و به 1 تا سه سال زندان محكومشون كردن. 
حزب مردمفروش توده هم كه در جريان جنبش ضد استعماري مردم ايران به رهبريِ دكتر مصدق با ضديت عليه جنبشِ ملي, عملا هم جبهه دربارِ شاه و  استعمار شده بود و در كودتاي 28 مرداد هم  با تسليم و بي عمليِ خودش خدمت بزرگي به شاه كرده بود, اكثر رهبرانش دستگير شدن وخيانت كردن و با حكومت نظامي همكاري كردن و  بقيه هم با عافيت جوييِ تمام  فرار و بر قرار ترجيح داده بودن. 
آخوندها هم مثل هميشه دست بالا كرده بودن و عبا رو سرشون كشيده بودن و به اسم تقيه خفقون گرفته بودن. خميني هم كه با افكار آخوندي و عقب مانده‌اش با حق راى زنان و اصلاحات ارضي مخالفت كرده بود، بعداز تبعيد، ماستها رو كيسه كرده بود و جيك نمي زد.   
حالا خودتو بذار جاي جوونهاي اون زمان. اختناق و سركوب حاكم از يه طرف و تسليم و سازش و از دور خارج شدن مدعيان مخالفت با رژيم از طرف ديگه! ... هيچ راهي نيست. نورِ اميد به آزادي از سوسوي يه فانوس هم كم رمقتره. ميدون خاليه. يه نيروي وفادار، يه جريان مبارز تو صحنه نيست. دستِ ديكتاتور براي سركوب ملت بي پناه, بازِ بازه. رژيم با حكومت پليسي, نفسها رو تو سينه حبس كرده. 
در مزار آباد شهرِ بي تپش .....  ناي جغدي هم نمي آيد بگوش
خلاصه اوضاعِ داغوني بوده. جان كلام اينكه براي همه ثابت شد با شيوه هاي انتخابات پارلماني و اصلاح حكومت، نميشه جلوِ ديكتاتوري سلطنتي وايستاد و تغيير ايجاد كرد. آخه بابا دودوتا چهارتا! وقتي ديكتاتوري پليسي اجازه هيچگونه فعاليت سياسيِ علني رو نميده و تكون بخوري با دستگيري و شكنجه و زندان روبرو مي شي،  خوب با دست خالي چي كار ميخواي بكني؟ چه رفرمي؟ چه مبارزه پارلمانتاريستي اي؟ چه حرفي؟ چه حديثي؟
تو بگو. چه بايد كرد؟ 
در چنين شرايط تيره و تاري محمد حنيف نژاد, علي اصغر بديع زادگان و سعيد محسن كه خودشون  به طورفعال در مبارزات سياسيِ سالهاي 39 تا 42 شركت داشتن, با بررسي و جمعبندي شكست مبارزات گذشته, بن بست مبارزه رو گشودن و پاسخِ تاريخيِ اون رو در تأسيسِ يك سازمان انقلابي با خط مشيِ مبارزه انقلابي مسلحانه و با اتكا به ايدئولوژي ضد استثماري اسلام انقلابي پيدا كردن. سازماني متشكل از انقلابيون جان بركف و حرفه اي كه تمام زندگيِ خودشون رو وقف مبارزه كنن. سازمان مجاهدين خلق ايران.
قسمت هايي از آخرين صحبت هاي حنيف كبير رو برات مي ذارم :
برادران روزگاري بود كه گروه شما را كه ما بنياد گذاشتيم هيچ نداشت و فيالواقع هيچ، اما به تدريج بر امكانات و قدرت ما افزوده شد، افراد جديدي بهما پيوستند پس بدانيد كه پيروزي از آن ماست.
انالله لايغير بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم، پس دل قوي داريد كه بازهم خدا با ماست همان نيروي عظيمي كه ما را به اين حد رسانده قادر است ما را حفظ كند و در كنف حمايت خود گيرد و از هيچ فيضي ما را محروم ندارد و خلاصه بهاذن خودش بازهم بالاتر و باز هم بالاتر از اينها برساند.
و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون.
ما در شرايطي دست به تحرير اين پيام ميزنيم كه دشمن خونخوار جميع امكانات را از ما گرفته و تحت شديدترين و وحشيانهترين شكنجههاي غيرانساني و قرون وسطايي هستيم، با اين همه ما هرگز از پيروزي راهمان و تحقق اهدافمان نا اميد نشده به آرمان و ارادة خلق قهرمان ايران اعتقاد راسخ داريم. اين است كه عليرغم تمامي فشارها هرطور شده كاغذ و قلم به سلول آورده و با مشاورهيي كه كوتاه از آنجا كه به اعدام خود يقين داشتيم، پيام زير را خطاب به برادران خود نوشتيم. بگذار دشمن ما را از هركاري باز دارد و تحت هر فشاري قرار دهد، بگذار دژخيمان از هرچه عليه ما ميتوانند فروگذار نكنند، ليكن ما به راه خود كه بديهي است از جانب برادرانمان تا پيروزي كامل تعقيب ميشود اعتماد راسخ داريم و اينها نميتواند در ارادة رزمندة مجاهدين خلق خللي وارد آورد. لذا برادران وحدت تشكيلاتي ما هر مانعي را از برابرمان بر خواهد داشت هرگز مأيوس نشويد راه ما راه خدا و راه تودههاست، پس پيشبيني ميكنيم همين امروز كه عاقبت همين سطور نيز انشاءالله پس از پيروزي در معرض تماشاي عام قرار خواهد گرفت و بار ديگر پيروزي حق و قواي طرفدار حقيقت بر باطل و قواي شيطاني ثابت خواهد شد و بار ديگر غلبة مشي تكامل و ايمان بر باطل كه مشي ديرين هستي است بهاثبات خواهد رسيد، بايد نهراسيد، بايد پوشش تيره و تاري كه ميهن ما را احاطه كرده و جو خفقان را بار آورده است از هم دريد
انتظار دارم قبل از آن كه به بيان تنها عامل پيروزي خود كه تنها ضامن پيروزي آرمانهاي ملي است بپردازم از همة رفقا و برادراني كه در جنبش مسلحانة ما سهيمند، تقاضا كنم كه بهخاطر حفظ نواميس و ارزش غايي كلمات و از آنجا كه پيوسته در معرض تمايلات و جملات نغزي بودهاند كه سطور حاضر در قياس با آنها چيزي شمرده نميشود، به تشريح اين نكته بپردازم كه سوابق درخشان انقلابي گروه مجاهدين خلق دستاوردهاي انقلابي فراواني را فراهم كرده كه بابرخورداري از آنها و درك روح مفاهيم در پس كلمات ميتوان به خوبي در مسير آرمانهاي انقلابي گام برداشت و آنها را با پروسة خلاق و دائمي تئوري  عملي روز به روز غنيتر و غنيتر ساخت. بههرحال رمز پيروزي ما در حفظ وحدت دائمي سياسي و تشكيلاتي گروه است كه در مساعي زير متجلي ميگردد:  1ـ وحدت تشكيلاتي 2ـ وحدت استراتژيك 3ـ وحدت ايدئولوژيك. به اين ترتيب تنها ضامن پيروزي حفظ اصول راجع است به وحدت كه تنها و تنها از طريق اصول 1ـ انتقاد و انتقاد از خود 2ـ اصل ادامة بقاي پيشتاز حفظ ميشود.
پايان سخنان حنيف 
مهمترين تفاوت بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق ايران با رهبران سابق اين بود كه اولا اونها تصميم به ادامه مبارزه به هرقيمت داشتن. درست برعكسِ سران تسليم طلب جنبش كه مي خواستن زندگي راحت خودشون رو داشته باشن و نمي خواستن قيمت مبارزه رو هرچند سخت باشه بدن. ثانيا بنيانگذاران سازمان ازتجربه هاي مبارزات گذشته و علت شكست اونها استفاده كردن ولي سازشكاران به اين مبارزات بي توجه بودن. 
شايد سوالت اينه: مبارزه انقلابي، ايدئولوژي ضد استثماري اسلامِ انقلابي، انقلابيون جان بركف و حرفه اي... يعني چي؟
با يه چنين جونورِ وحشي اي مثل اين رژيم، چطور مي شه مبارزه كرد؟ با گفتمان و مذاكره؟ با رفرميستي؟ پارلمانتاريستي؟ مدني؟ 
خداوكيلي كلاتو قاضي كن و بگو گرگ وحشي تره يا ديكتاتور؟ اين ضد انساني تر و پليدتره يا ديكتاتور؟ والله به خدا يك گرگ نه ميتونه ساواك راه بندازه, نه وزارت اطلاعات, نه شكنجه گاه اوين، نه كهريزك نه ميدون اعدام. يك گرگ نه ميتونه سانسور كنه, نه شهيد بدزده نه كيهان حكومتي و تلويزيونِ پشم شيشه راه بندازه. اما ديكتاتور همه اين كارها رو مي كنه. 
نتيجه ش ديگه با خودته!... اينجاس كه هركي واقعا اهلِ مبارزه باشه دستشو مي كنه تو جيبش و قيمت مبارزه رو ميده. روشِ مقابله با ديكتاتور رو ما مشخص نمي كنيم. اين خود حكومته كه مشخص مي كنه. اگه شاه سركوب نمي كرد و امكان مبارزه مسالمت آميز و رفرميستي وجود داشت خوب مجاهدين هم مي كردن. كما اينكه خودشون از جوانان نهضت آزادي بودن. اما وقتي همه راهها رو بست اون وقت مبارزه قهرآميز به عنوان يك خطي مشيِ اصولي روي ميز اومد. اين حقِ ملتهاس. اعلاميه جهاني حقوق بشر هم تصريح كرده كه قيام آخرين علاجِ ملتها براي بازپس گيري حقوقشونه.  
تا اينجا تلاش كردم يه فضايي از شرايطِ تأسيس سازمان مجاهدين خلق ايران تصوير كنم و ضرورتِ تأسيس چنين سازماني رو بفهميم. بارِ بعد ميريم سراغ همون جمعبندي بنيانگذاران سازمان مجاهدين تا بفهميم دقيقا چي رو جمعبندي كردن و به چه نتايجي رسيدن. نتايج پايه اي و اساسي. 

0 comments:

Post a Comment