هر پدیدهیی در سرفصل ”قدر“ خود، لاجرم پوسته میشکند و به تغییر کیفی و جهش و قیام و خیزش راه میبرد
در روزگار داروین زیستشناسان در تکامل بیولوژیک بین میمون و انسان بهدنبال حلقه مفقودهیی میگشتند که واسط بین این دو نوع باشد. حلقهیی که هرگز یافت نشد، چون چنین حلقهیی وجود ندارد. زیرا کمیات تکاملی نوع میمون، در نقطهیی جهش کرده و به نوع انسان تبدیل شده است
این جهش و خیزش، این لیله قدر، شگفت و علیالظاهر غیرقابل باور است. چونکه ذهن آدمی عادت کرده است به دستگاه قبلی، به نظام قبلی، به نظام کهن، به ارزشهای کهن و بهاندازههای کهن
اما واقعیت این است که این تغییرات کمی، در طبیعت و در انسان و اجتماع، سرانجام پدیده را دستخوش انقلاب، دستخوش تغییر و دگرگونی کیفی میکند. دیگر آن چیزی نیست که تا دیروز بود. دیگر نمیتواند و نباید این پدیده یا این فرد و این جامعه، همان باشد که تا کنون بوده است
در دنیای سکون و انجماد و رکود، بهظاهر ما فکر میکنیم که آدمها و جوامع، همین است که هست، و اصلاً همینطور هم باید باشد. چرا که نیروی مهیب عادت، خو کردن با وضع موجود، ما را دچار یک انطباق پاسیو و تسلیمطلبانه با وضع موجود کرده است
0 comments:
Post a Comment