لحظات آزادی از زبان مسعود ا


لحظات آزادی از زبان مسعود در گفتگو با مصاحبه گر مجله آفريقا آسيا
«... داشتم از لحظات شادی آفرين، می گفتم: مثلاً لحظه آزادی از زندان. در لحظات آزادی جمعيت قابل توجهی در اطراف زندان قصر جمع شده بودند. آنها شعار می دادند و نام مرا فرياد می زدند، من هيچ نمی فهميدم. آخر من که کسی غير از يک زندانی سياسی مثل بقيه زندانيان نبودم. مردم از خود بی خود شده بودند. رئيس زندان وحشت کرده بود. از من خواست به پشت بام زندان بروم و با بلندگو به مردم بگويم که همه زندانيان آزاد خواهند شد. من که مات مانده بودم به پشت بام رفتم و مردم سراپای مرا گلباران کردند. من علت اين همه تشويق را می پرسيدم و فريادها با شکوهتر از قبل اوج می گرفت: ”زنده باد مجاهدين“ و من در آن حال فرياد می زدم: ”زنده باد خلق“. وحشت مردم از اين بود که در گيروداری که آن روزها وجود داشت، به نحوی ما را از ميان ببرند».

0 comments:

Post a Comment